... باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد وقتی از پنجره می بینم حوری دختر بالغ همسایه پای کمیابترین نارون روی زمین فقه می خواند
چیزهایی هم هست لحظه هایی پر اوج مثلا شاعره ای را دیدم آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش آسمان تخم گذاشت
و شبی از شب ها مردی از من پرسید تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب بروم باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست ...
سلام دختر خوب. آره اون یه عکسه. اگه وقت کنم یهجاى بهتر آپش مىکنم که بهتر بشه دیدش. راستى خواهرزادهى خانمام فوقلیسانس اهواز قبول شده، همینکه شنیدم یاد تو افتادم … منم خیلى سال پیش دانشگاه اهواز اومدم البته اونموقع من دانشجو نبودم، اونجاهم خبرى از درس و دانشجو نبود …
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
... باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره می بینم حوری
دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می خواند
چیزهایی هم هست لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست ...
سهراب سپهری
سلام دختر خوب. آره اون یه عکسه. اگه وقت کنم یهجاى بهتر آپش مىکنم که بهتر بشه دیدش. راستى خواهرزادهى خانمام فوقلیسانس اهواز قبول شده، همینکه شنیدم یاد تو افتادم … منم خیلى سال پیش دانشگاه اهواز اومدم البته اونموقع من دانشجو نبودم، اونجاهم خبرى از درس و دانشجو نبود …