در را محکم به روی "دیگری" بستم و به خودم قول دادم:
دیگر نمیخواهم با تاریکی خودم صحبت کنم. سقوط از طبقه سوم همانقدر آسیب می رساند که سقوط از طبقه صدم.
اگر بنا بود سقوط کنم، بهتر بود از بلندترین جا سقوط می کردم.
توقع زیادی بود؟
میشه گفت یه آرزو بود...
من قبول نشدم. با اختلاف رتبهٔ نسبتاً پایین.
حتماً صلاحم رو در چیز دیگه ای دونسته خدا.در جایی دیگه. سعی می کنم غصه نخورم و فکر کنم به راه های دیگه ای که جلو پامه واسه موفقیت. اون موفقیت هایی که مد نظرمه.
mohem nisdt khahari tanet salamt sale digeh ghabol mishi
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو
ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو...
در کویری خالی کلبه ای خواهم ساخت
داخل آن کلبه فرشی خواهم انداخت
دور تا دورش را پر از گل خواهم کرد
هر که راهش گم شد هر که از پا افتاد
کلبه من امید
بر در آن منتظر خواهم ماند
ناتوانها را هم آب ونان خواهم داد به همه خواهم گفت مهربانی زیباست...
ایشالا که همیشه دلت خوش و تنت سالم باشه جییگر
خسته ام
خسته ،
بی تو هراسانم ،
خفته ،
خسته ام از خواب تو دیدن ،
خسته ام برای
فرار از خسته بودن .
لحظه خیال تو را
حتی با هوای سرد
پس از باران ،
هوای گرم رفتن تو ،
و هوای سرد نیاز تو ،
عوض نخواهم کرد
تو را می خواهم ای جانان من
تو را می خواهم ای تن جان بخش
تو را ای زندگانی من
تو را ای آنکه رنگهایت برایم
نقاش خیالهایم هستند
از گفتن خسته شدن.
خسته شدم
از فکر کردن تو
خیال کردن تو
خسته شدم ،
بیا، وجودت را می خواهم .
تن گرمت را ،
لب شیرینت را ،
نگاه مهربانت را .
لحظه ای که بویت
در پشت سرت
با پوز خند به من
رویایت را می سازد
همیشه تصور می کنم ،
در آغوشت خواهم گرفت ،
می بویمت ،
با پوزخند به رویایت
او را در حسرت
رویا بودن
باقی می گذارم .
بیا جان بخش من .
امیدوارم به زودی خبر های خیلی خوب درباره خودت بنویسی . اینکه شادی َ، امیدواری و خودت را دوست داری ....اگر واقعا بخوای ادامه تحصیل بدی حتما میتونی حالا نه یه وقت دیگه