از خیلی وقت پیش، میخواستم راجع به "ساناز" بنویسم و وبلاگش. راجع به اینکه واقعاً کسی مثل اون داره زندگی میکنه، یا کسی مثل من؟! راجع به اینکه هر دوی ما شاید دلتنگیها و دغدغه ها و شادیها و غمهای خاص خودمون رو داشته باشیم،اما من کجا و اون کجا!

 

امروز خودش همهٔ این حرف ها رو نوشته

http://jooje.blogfa.com/post-410.aspx

براش نوشتم:

خوش به حالت دختر! چقدر خوشبخت هستی...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهراد یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:24 http://123

جوونیمو آسون گرفتی زندگی زندگی
تو با قیمت جون گرفتی زندگی زندگی
شدم چون قباری
به راهی نشسته
تویی خوب و محکم
منم پیر و خسته
به جای هر خنده سیل اشکم روونه کردی
منو کشتی و انتقام ازم رو بهونه کردی
ای کاش از اول
جدا از تو بودم
به هنگام زادم
سوا از تو بودم
با خنده دنیا چرا رفیق من شد؟؟
هم مونس روز بی شکیب من شد؟؟
کسی که نیاسوده منم
شادی نه آلوده منم
غم بود و نابوده منم
همین ذات بیهوده منم…

مهراد یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:29 http://123

دنبال نگاه‌ها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کم‌کم افول می‌کنه دنبال کسی برو که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره را روشن کرد. کسی را پیدا کن که تو را شاد کنه.

کارتاژ سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:01

ناشکری دیگه... وگرنه اینجا چشه ... به این خوبی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد